رکورد قبلیرکورد بعدی

" بررسی و مقایسه ارتباط الگوی غذایی معمول و وعده ها شناسایی شده با دو روش تحلیل مولفه های اصلی و مدل گرافیکی گاوس با شانس ابتلا به افسردگی اساسی در بزرگسالان "


عنوان اصلي : بررسی و مقایسه ارتباط الگوی غذایی معمول و وعده ها شناسایی شده با دو روش تحلیل مولفه های اصلی و مدل گرافیکی گاوس با شانس ابتلا به افسردگی اساسی در بزرگسالان
عنوان اصلي به زبان ديگر : The Comparative Association of Identified Habitual and Meal-Based Dietary Patterns Using Principle Component Analysis and Gaussian Graphical Models with Odds of Major Depressive Disorder in Adults
نام نخستين پديدآور : حسین شاهین فر
استاد راهنما : شیما جزایری
استاد راهنما : سکینه شب بیدار
استاد مشاور : محمد عفت پناه
نام مرکز : دانشکده بهداشت
نوع مدرک : پایان نامه فارسی
شماره رکورد : 714154
شماره مدرک : ۴۱۳۱۰۰۳۷پ
زبان مدرک : فارسی
زبان اثر اصلي : فارسی
سرشناسه : پایان نامه نویس شاهین فر، حسین
صفحه شمار : ۲۳۱ص.
مقطع تحصیلی : دکترای تخصصی
رشته تحصیلی : تغذیه
تاریخ دفاع : ۱۴۰۳
دانشگاه/ دانشکده : علوم پزشکی ایران
موضوع : رفتار تغذیه‌ای
: Feeding Behavior
: افسردگی
: Depression
: بزرگسالان
: Adult
شناسه افزوده : استاد راهنماجزایری، شیما
: ، استاد راهنماشب بیدار، سکینه
: ، استاد مشاورعفت پناه، محمد
چکيده : سابقه و هدف مطالعه: رژیم غذایی به عنوان یکی از مهم ترین فاکتورهای محیطی، در پیشگیری از بیماری های مزمن از جمله افسردگی نقش دارد. علی رغم نقش الگوی غذایی، تمرکز بسیاری از مطالعات تاکنون بررسی ارتباط برخی اجزای غذایی در بروز علایم افسردگی بوده است. با توجه به رویکردهای اخیر مطالعات اپیدمیولوژیکی، بهتر است به جای تمرکز بر دریافت یک ماده ی مغذی یا گروه غذایی خاص، الگوهای غذایی و ارتباط آن با بیماری ها شناسایی شود؛ چرا که افراد مواد غذایی را همراه یکدیگر مصرف می کنند و امکان تداخل بین اجزای غذایی با یکدیگر نیز وجود دارد. در مطالعات محدودی که الگوی غذایی استخراج شده، همواره از روش تحلیل مولفه های اصلی استفاده شده و پیامد مورد بررسییشان علایم افسردگی بوده و نه اختلال افسردگی اساسی. حال آنکه در مطالعه ی حاضر، الگوهای غالب با یک روش دیگر شناسایی و مقایسه می شود. مدل گرافیکی گاوسین نیز با ارائه ارتباطات تصویری از گروه های غذایی مرتبط و نشان دادن شدت و ضعف ارتباطات مثبت و منفی و نیز مشخص کردن گروه های غذایی محوری الگوهای سالم و ناسالم، میتواند به ارائه نمای بهتری از گروه های غذایی تشکیل دهنده الگوها و ارتباطات آنها کمک کند. در اغلب مطالعات انجام شده تاکنون ابزار تشخیصی استاندارد استفاده برای تشخیص پیامد مورد نظر استفاده نشده حال آنکه در مطالعه حاضرتشخیص افسردگی اساسی برپایه ی مصاحبه ساختاریافته توسط روانپزشک و بر اساس معیار DSM V بوده است. این مطالعه اولین پژوهشی است که به بررسی الگوی وعده های غذایی و ارتباط آن با شانس ابتلا به افسردگی اساسی پرداخته است. مواد و روشها: مطالعه حاضر یک مطالعه ی مورد-شاهدی است که نمونه های لازم برای گروه مورد از بیماران مراجعه کننده به کلینیک تخصصی روان پزشکی بیمارستان دانشگاهی ضیائیان و امام خمینی که طبق نظر روانپزشک طی مصاحبه ساختاریافته و براساس و بر اساس معیار DSM V مبتلا به افسردگی اساسی هستند (تازه تشخیص)، و نمونه های گروه شاهد از افراد مراجعه کننده به سایر بخش های بیمارستان ضیائیان و امام خمینی که سابقه ی ابتلا به افسردگی و سایر بیماری های اعصاب و جسمی را ندارند، انتخاب شدند. این مطالعه در جمعیتی معادل با 400 نفر (200 نفر در گروه مورد و 200 نفر در گروه شاهد) که در گروه سنی 18 الی 60 سال قرار دارند انجام شد. افراد در گروه مورد و شاهد از نظر دو متغیر سن و جنس بصورت گروهی با هم جور شدند. در شروع مطالعه اهداف و روش اجرا به کلیه ی داوطلبین توضیح داده شد و سپس رضایت نامه کتبی گرفته شد. در این تحقیق از همه ی افراد در هر دو گروه مورد و شاهد، اطلاعات دموگرافیک از طریق پرسشنامه ی اطلاعات عمومی گرفته شد و اندازه گیری های تن سنجی انجام شد. فشار خون افراد اندازه گیری و سپس پرسشنامه فعالیت بدنی نیز از شرکت کنندگان اخذ گردید. پرسشنامه بک جهت غربالگری افراد شاهد و بررسی شدت افسردگی اساسی در افراد مورد اخذ شد. اطلاعات مورد نیاز در رابطه با رژیم غذایی افراد در گروه مورد و شاهد توسط پرسشنامه ی نیمه کمی و 168 آیتمی بسامد خوراک ارزیابی شد. همچنین از همه ی افراد 3 روز یادآمد 24 ساعته (دو روز کاری و یک روز تعطیل) گرفته شد. جهت بررسی الگوی وعده های غذایی بیماران از اطلاعات یادآمد 24 ساعته استفاده شد. الگوهای غذایی غالب و وعده ها با استفاده از دو روش تحلیل مولفه های اصلی و مدل گرافیکی گاوس با استفاده از نرم افزارهایSPSS نسخه 25 و R نسخه 4 انجام شد. الگوی غذایی که به بهترین حالت خطر ابتلا به افسردگی اساسی را پیش بینی می کند از طریق هر 2 روش استخراج و مقایسه شد. سپس ارتباط الگوی غذایی غالب با شانس ابتلا به افسردگی اساسی با رگرسیون لجستیک بررسی شد. برای مقایسه قدرت پیشگویی الگوهای غذایی بدست آمده با سه روش متفاوت آماری از آنالیزهای نمودار ROC ، آزمون های حساسیت ویژگی و ارزش اخباری مثبت و منفی و در نهایت نسبت شانس تشخیصی استفاده شد.یافته¬ها: مطالعه شامل 130 مرد (5/32 درصد)، با میانگین و انحراف معیار سن 99/10± 86/45 سال و 270 زن (5/67 درصد)، با انحراف معیار ± میانگین سن 59/10 ±21/45 سال بود. بین الگوهای غذایی معمول شناسایی شده به روش تحلیل مولفه های اصلی و شانس ابتلا به افسردگی ارتباطی مشاهده نشد. شرکت کنندگان در سهک سوم امتیاز شبکه ی غذایی سالم معمول با محوریت گروه سبزی های غیر برگی نسبت به افراد در سهک اول 46درصد شانس کمتری برای ابتلا به افسردگی اساسی داشتند. شرکت کنندگان در سهک سوم امتیاز شبکه ی غذایی غربی معمول با محوریت گروه گوشت قرمز نسبت به افراد در سهک اول 80درصد شانس بیشتری برای ابتلا به افسردگی اساسی داشتند. همچنین نسبت شانس افسردگی اساسی در طول سهک های امتیاز شبکه های غذایی محتاطانه با محوریت گروه غلات و مختلط قبل و بعد از تعدیل برای متغیرهای مخدوشگر(انرژی، وضعیت تاهل، وضعیت اشتغال، درآمد، سبک زندگی، تحصیلات، مصرف دخانیات، مصرف دارو، ابتلا به بیماری زمینه ای، سطح فعالیت بدنی، سابقه خانوادگی ابتلا به افسردگی، وضعیت قاعدگی و شاخص توده بدنی) تفاوت معنی داری نداشت. شرکت کنندگان در سهک سوم امتیاز الگوی غذایی سنتی صبحانه نسبت به افراد در سهک اول 47درصد شانس کمتری برای ابتلا به افسردگی اساسی داشتند. همچنین نسبت شانس افسردگی اساسی در طول سهک های امتیاز الگوهای غذایی روغن و تخم مرغ و حبوبات و چاشنی ها قبل و بعد از تعدیل برای متغیرهای مخدوشگر تفاوت معنی داری نداشت. شرکت کنندگان در سهک سوم امتیاز شبکه ی غذایی شیرینی ها صبحانه با محوریت گروه شیرینی ها نسبت به افراد در سهک اول 77درصد شانس بیشتری برای ابتلا به افسردگی اساسی داشتند. همچنین نسبت شانس افسردگی اساسی در طول سهک های امتیاز شبکه ی غذایی سنتی صبحانه با محوریت گروه لبنیات و غلات قبل و بعد از تعدیل برای متغیرهای مخدوشگر تفاوت معنی داری نداشت. افراد در سهک سوم امتیاز الگوی غذایی غربی ناهار نسبت به افراد در سهک اول 77درصد شانس بیشتری برای ابتلا به افسردگی اساسی داشتند. همچنین نسبت شانس افسردگی اساسی در طول سهک های امتیاز الگوهای غذایی مختلط و سنتی قبل و بعد از تعدیل برای متغیرهای مخدوشگر تفاوت معنی داری نداشت. شرکت کنندگان در سهک سوم امتیاز شبکه ی غذایی حبوبات و سبزی ها ناهار نسبت به افراد در سهک اول 43درصد شانس کمتری برای ابتلا به افسردگی اساسی داشتند. همچنین نسبت شانس افسردگی اساسی در طول سهک های امتیاز شبکه های غذایی سالاد و متداول ناهار با محوریت گروه گوشت اندام، سیب زمینی و ترشی ها قبل و بعد از تعدیل برای متغیرهای مخدوشگر تفاوت معنی داری نداشت. پس از تعدیل برای سایر مخدوشگرها نسبت شانس معنی دار شد به گونه ای که شرکت کنندگان در سهک سوم امتیاز الگوی غذایی ناسالم عصرانه نسبت به افراد در سهک اول 78درصد شانس بیشتری برای ابتلا به افسردگی اساسی داشتند. افراد در سهک سوم امتیاز الگوی غذایی سالم عصرانه نسبت به افراد در سهک اول 45درصد شانس کمتری برای ابتلا به افسردگی اساسی داشتند. شرکت کنندگان در سهک سوم امتیاز شبکه ی غذایی چای و شیرینی ها عصرانه نسبت به افراد در سهک اول 79درصد شانس بیشتری برای ابتلا به افسردگی اساسی داشتند. همچنین نسبت شانس افسردگی اساسی در طول سهک های امتیاز شبکه ی غذایی محتاطانه عصرانه با محوریت گروه لبنیات قبل و بعد از تعدیل برای متغیرهای مخدوشگر تفاوت معنی داری نداشت. شرکت کنندگان در سهک سوم امتیاز الگوی غذایی سالم شام نسبت به افراد در سهک اول 45درصد شانس کمتری برای ابتلا به افسردگی اساسی داشتند. همچنین نسبت شانس افسردگی اساسی در طول سهک های امتیاز الگوهای غذایی غربی و مختلط شام قبل و بعد از تعدیل برای متغیرهای مخدوشگر تفاوت معنی داری نداشت. افراد در سهک سوم امتیاز شبکه ی غذایی سنتی شام با محوریت گروه نان ها نسبت به افراد در سهک اول 48درصد شانس کمتری برای ابتلا به افسردگی اساسی داشتند. همچنین نسبت شانس افسردگی اساسی در طول سهک های امتیاز شبکه ی غذایی متداول شام با محوریت گروه برنج و پاستا و شکر قبل و بعد از تعدیل برای متغیرهای مخدوشگر تفاوت معنی داری نداشت. سطح زیر نمودار الگوهای بدست آمده با روش تحلیل مولفه های اصلی معمول بیشتر از شبکه های بدست آمده با مدل گرافیکی گاوس بود. سطح زیر نمودار الگوهای بدست آمده با روش تحلیل مولفه های اصلی وعده صبحانه بیشتر از شبکه های بدست آمده با مدل گرافیکی گاوس بود. سطح زیر نمودار شبکه های بدست آمده با مدل گرافیکی گاوس وعده ناهار بیشتر از الگوهای بدست آمده با روش تحلیل مولفه های اصلی بود. سطح زیر نمودار الگوهای بدست آمده با روش تحلیل مولفه های اصلی در وعده عصرانه بیشتر از شبکه های بدست آمده با مدل گرافیکی گاوس بود. سطح زیر نمودار شبکه های بدست آمده با مدل گرافیکی گاوس وعده شام بیشتر از الگوهای بدست آمده با روش تحلیل مولفه های اصلی بود.نتیجه¬گیری: پیروی از یک شبکه ی سالم و غربی به ترتیب شانس ابتلا به افسردگی اساسی را کاهش و افزایش می دهد. در دریافت های معمول گروه های غذایی گوشت قرمز، سبزی های غیر برگی و غلات به ترتیب در شبکه ی غذایی غربی، سالم و محتاطانه نقش محوری داشتند. در وعده صبحانه پیروی از شبکه شیرینی ها شانس ابتلا به افسردگی اساسی را افزایش می دهد.گروه شیرینی ها در شبکه شیرینی ها و لبنیات و غلات در شبکه سنتی نقش محوری را ایفا میکردند. در وعده ناهار پیروی از شبکه حبوبات و سبزی ها شانس ابتلا به افسردگی اساسی را کاهش می دهد. در وعده ناهار گروه گوشت اندام، سیب زمینی و ترشی ها در شبکه متداول نقش محوری داشتند. در وعده عصرانه پیروی از شبکه چای و شیرینی باعث افزایش شانس ابتلا به افسردگی اساسی میشد. در وعده عصرانه گروه لبنیات نقش محوری را شبکه غذایی محتاطانه داشت. در وعده شام پیروی از شبکه غذایی سنتی باعث کاهش شانس ابتلا به افسردگی اساسی میشد. در وعده شام گروه غذایی نان ها در شبکه سنتی و گروه برنج و پاستا و شکر در شبکه متداول نقش محوری داشتند. نتایج مطالعه حاضر پیشنهاد میکند که روش های جدیدتر از جمله مدل گرافیکی گاوسی میتوانند همانند روش تحلیل مولفه های اصلی و در کنار آن بعنوان روشی موثر در شناسایی الگوهای دریافت غذایی بکار روند. همچنین، برتری قابل ملاحظه ای در بین الگوهای غذایی شناسایی شده به سه روش آماری در پیشگویی پیامدهای مطالعه مشاهده نشد و هر کدام از روش ها تنها بخشی از پیامدهای مطالعه را پیشگویی کردند. کلمات کلیدی: الگوهای غذایی، الگوی وعده های غذایی، افسردگی اساسی، مدل گرافیکی گاوس
چکيده : Introduction and objectives: Diet, as one of the most important environmental factors, plays a role in the prevention of chronic diseases, including depression. Despite the role of dietary pattern, the focus of many studies so far has been to investigate the relationship between some food components in the occurrence of depression symptoms. According to the recent approaches of epidemiological studies, it is better to identify dietary patterns and their relationship with diseases instead of focusing on the intake of a specific nutrient or food group; Because people consume food together and there is a possibility of interference between food components. In the limited studies in which the dietary pattern was extracted, the principal component analysis method was always used and the investigated outcome was depressive symptoms and not major depressive disorder. However, in the present study, dominant patterns are identified and compared with another method. The Gaussian graphical model can provide a better view of the food groups forming the patterns and connections by providing visual connections of related food groups and showing the intensity and weakness of positive and negative connections and also specifying the core food groups of healthy and unhealthy patterns. In most of the studies conducted so far, the standard diagnostic tool has not been used to diagnose the desired outcome, while in the present study, the diagnosis of major depression was based on a structured interview by a psychiatrist and based on DSM V criteria. This study is the first research that has investigated the pattern of meals and its relationship with the odds of developing major dipressive disorder (MDD).Methods: The present study is a case-control study, the samples of which are necessary for the case group of patients referred to the specialized psychiatry clinic of Ziaian and Imam Khomeini University Hospital, according to the opinion of the psychiatrist during a structured interview and based on the DSM V criteria. are suffering from major depression (newly diagnosed), and the samples of the control group were selected from people referring to other departments of Ziaian and Imam Khomeini hospitals who have no history of depression and other neurological and physical diseases. This study was conducted in a population equivalent to 400 people (200 people in the case group and 200 people in the control group) who are in the age group of 18 to 60 years. Individuals in the case and control groups were matched in terms of two variables, age and gender. At the beginning of the study, the goals and implementation method were explained to all the candidates, and then a written consent was obtained. In this research, demographic information was obtained from all individuals in both case and control groups through a general information questionnaire and anthropometric measurements were performed. The blood pressure of the subjects was measured and then the physical activity questionnaire was also collected from the participants. Beck's questionnaire was taken to screen the control subjects and check the severity of major depression in the subjects. The required information regarding the diet of people in the case and control groups was evaluated by a semi-quantitative questionnaire with 168 items of food frequency. Also, 3 days of 24-hour reminder (two working days and one holiday) were taken from all people. 24-hour memory data was used to examine the pattern of patients' meals. Dominant dietary patterns and servings were done using two methods of principal component analysis and Gaussian graphical model using SPSS version 25 and R version 4 software. The food pattern that best predicts the risk of major depression was extracted and compared through both methods. Then, the relationship between the dominant dietary pattern and the chance of major depression was investigated with logistic regression. To compare the predictive power of food patterns obtained with three different statistical methods, ROC curve analysis, feature sensitivity tests and positive and negative predictive value and finally Diagnostic Odds Ratio were used.Results: The study included 130 men (32.5 percent), with a mean and standard deviation of age of 45.86 ± 10.99 years and 270 women (67.5 percent), with a standard deviation of ± 10.59 ± 21 years of age. It was 45 years old. There was no correlation between the usual dietary patterns identified by principal component analysis and the odds of MDD. Participants in the third quartile of the daily healthy food network score had a 46% lower odds of suffering from MDD than people in the first tertile. Participants in the third quartile of the daily Western dietary network were 80% more likely to suffer from MDD than people in the first tertile. Also, the odds ratio of MDD during the tertiles of the prudent and mixed dietary networks before and after adjustment for confounding variables was not significantly different. The participants in the third tertile of the traditional breakfast dietray pattern score compared to the people in the first tertile had a 47% lower odds of suffering from MDD. Also, the odds ratio of MDD during the tertiles of the oil, egg, beans, and condiments food pattern scores before and After adjusting for confounding variables, there was no significant difference. Participants in the third quartile of the breakfast sweets dietary network score had a 77% higher odds of suffering from MDD than people in the first tertile. Also, there was no significant difference in the odds ratio of MDD during the tertiles of the traditional dietary network before and after adjustment for confounding variables. People in the third tertile of the western dietary pattern score for lunch had a 77% higher odds of suffering from MDD than people in the first tertile. Also, the odds ratio of MDD during the tertiles of mixed and traditional dietary patterns before and after adjusting for confounding variables was not significantly different. Participants in the third tertile of the dietary network of beans and vegetables for lunch had a 43% lower odds of suffering from MDD than people in the first tertile. Also, there was no significant difference in the odds ratio of MDD during the tertiles of salad and common lunch food networks before and after adjustment for confounding variables. After adjusting for other confounders, the odds ratio became significant so that the participants in the third tertile of the evening unhealthy dietary pattern had a 78% higher odds of suffering from MDD than the people in the first tertile. Also, there was a significant difference in the odds ratio of MDD during the tertiles of healthy evening dietary patterns before and after adjustment for confounding variables. People in the third tertile of the evening healthy food pattern score had a 45% lower chance of suffering from major depression than people in the first tertile. Participants in the third tertile of the evening tea and sweets food network score had a 79% higher chance of suffering from major depression than people in the first tertile. Also, there was no significant difference in the odds ratio of major depression during the tertiles of the evening prudent food network score before and after adjustment for confounding variables. The participants in the third tertile of the healthy eating pattern score of Sham compared to the people in the first tertile had a 45% lower chance of suffering from major depression. Also, there was no significant difference in the odds ratio of MDD during the score tertiles of western and mixed patterns at dinner before and after adjustment for confounding variables. People in the third tertile of the traditional food network at dinner had a 48% lower odds of suffering from major depression than people in the first tertile. Also, there was no significant difference in the odds ratio of MDD during the tertiles of the common dietary network at dinner before and after adjustment for confounding variables. The area under the curve of the usual diet obtained by principal component analysis method was more than the networks obtained by Gaussian graphic model. The area under the curve of the patterns obtained by the principal components analysis method of the breakfast meal was more than the networks obtained with the Gaussian graphical model. The area under the graph of the networks obtained with the Gaussian graphicical model of lunch was more than the patterns obtained with the principal component analysis method. The area under the curve of the patterns obtained by the principal component analysis method in the evening meal was more than the networks obtained with the Gaussian graphicical model. The area under the curve of the networks obtained with the Gaussian graphical model of dinner was more than the patterns obtained with the principal component analysis method.Conclusion: The results of the present study suggest that newer methods such as the Gaussian graphic model can be used like the method of principal components analysis and as an effective method for identifying patterns of food intake. Also, the results of the present study showed that the use of numerous and different statistical methods can significantly lead to a better and more effective identification of daily food patterns and meals. Also, there was no significant superiority among the food patterns identified by three statistical methods in predicting the outcomes of the study, and each of the methods predicted only a part of the outcomes of the study. The food patterns identified at the meal level showed the eating behaviors of the Iranian society at the meal level.Keywords: Dietary patterns, Meal patterns, major depressive disorder, Gaussian graphical model
کپی لینک

پیشنهاد خرید
پیوستها
Search result is zero
نظرسنجی
نظرسنجی منابع

1 - کیفیت نمایش فایلهای دیجیتال چگونه است؟




 

2 - کیفیت دانلود فایلهای دیجیتال چگونه است؟